قمار باز

؋ 250

معرفی کتاب شب های روشن

کتاب شب های روشن داستان لطیف و عاشقانه‌ای از فئودور داستایفسکی نویسنده مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه است. شب‌های روشن از احساسات مرد جوان تنهایی می‌گوید که به دنبال هم‌صحبت می‌گردد.

خواندن کتاب زیبای شب‌های روشن با ترجمه‌ی روان و فوق‌العاده‌ی مترجم زبردست، سروش حبیبی، لذتی دوچندان دارد.

دربار‌ه‌ی کتاب شب های روشن

داستان کتاب شب‌های روشن، درباره‌ی زندگی و احساسات پسر جوان تنهایی است که در شهر سن‌پترزبورگ برای خود می‌چرخد. او درددل‌ها و دلتنگی‌هایش را با خیابان‌ها و در و دیوارهای شهر قسمت می‌کند. بعد ناگهان به طور اتفاقی به دختری برمی‌خورد که در انتظار معشوقش است. دختر هیچ متوجه حضور پسر در کنارش نمی‌شود و پسر هم از آنجا می‌رود. اما زمانی که می‌بیند دختر فریاد می‌کشد و به کمک احتیاج دارد، به آن سمت برمی‌گردد و دختر را از دست مرد مستی که آنجاست، نجات می‌دهد. آشنایی این دو نفر با یکدیگر مانند نوری است که به زندگی پسر تابیده شده است. آن‌ها داستان‌شان را برای همدیگر تعریف می‌کنند و …

شب‌های روشن را در زمره شاهکارهای داستایفسکی نمی‌دانند. حداقل آن عمق و گستردگی رمان‌های جنایت و مکافات یا ابله را ندارد. چرا که داستایفسکی شب‌های روشن را پیش از رفتن به سیبری یعنی پیش از دوران بلوغ آثار هنری‌اش نوشته است. اما چه چیز باعث شده این رمان هنوز جزو کتاب‌های محبوب خوانندگان باشد؟ کتابی که خود داستایفسکی آن را «رمان احساساتی از خاطرات یک خیالاتی» می‌خواند. سادگی روایت و زیبایی و لطافت داستان، یکی از دلایل محبوبیت شب‌های روشن است.

کتاب شب های روشن را به چه کسانی پیشنهاد می‎کنیم؟

مطالعه‌ی کتاب شب‌های روشن برای دوست داران رمان‌های کوتاه و داستان‌های عاشقانه، تجربه‌ای ناب و دلچسب است.

اگر از علاقه‌مندان به کتاب‌های صوتی هستید می‌توانید کتاب صوتی شب های روشن را هم بشنوید و لذت ببرید.

درباره‌ی فئودور داستایفسکی

فیودار میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایفسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. اما در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت می‌کرد. شهرت او به خاطر رمان‌هایش: ابله، قمارباز، برادران کارامازوف و جنایت و مکافات است. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایفسکی ارائه کرده‌اند. داستایفسکی در۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ از دنیا رفت.

جملاتی از کتاب شب‌های روشن

آدم احساس می‌کند که این مرغِ خیال که همیشه در پرواز است عاقبت خسته می‌شود، با آن تنش دائمی‌اش رمق می‌بازد، زیرا آدم در عالم خیال بزرگ می‌شود و از آرمان گذشته‌اش درمی‌گذرد، آرمان گذشته داغان می‌شود و به صورت غبار درمی‌آید و اگر زندگی تازه‌ای نباشد آدم باید آن را با همین غبار مرده بازبسازد و درعین حال روح چیز دیگری لازم دارد و آن را می‌خواهد. مرد خیال‌باز بیهوده خاکستر خواب‌های کهنه را زیرورو می‌کند و در آن‌ها شرارکی می‌جوید تا بر آن بدمد و آن را شعله‌ور کند و با آتشِ بازافروخته دلِ سردی‌گرفتهٔ خود را گرم کند و باز آنچه در گذشته آن‌قدر دلنشین و روح‌انگیز بود و خون را به جوش می‌آورد و چشم‌ها را پراشک می‌کرد و فریبش شیرین بود دوباره زنده کند.

ناستنکا، هیچ می‌دانید کار من به کجا کشیده بود؟ می‌دانید من مجبورم که سالگرد رؤیاهای خود را جشن بگیرم، سالگرد آنچه را که زمانی برایم دلچسب بود، اما در واقع هرگز وجود نداشت، زیرا این جشن یادآور رؤیاپردازی‌های بی‌معنی وهم‌گونهٔ گذشته است، رؤیاهای احمقانه‌ای که دیگر وجود ندارند، زیرا چیزی ندارم که جایگزین آن‌ها کنم؛ آخر رؤیا را باید تجدید کرد.

باورتان می‌شود که حالا دوست دارم در روزهای معین جاهایی را که در آن‌ها به طریقی خوش بوده‌ام زیارت کنم و یادشان را گرامی دارم؟ دوست دارم که امروزِ خود را در هماهنگی با دیروزِ بازنیامدنی نو بسازم و اغلب با دلی گرفته و غم‌زده در خیابان‌ها و کوچه‌پس‌کوچه‌های پترزبورگ مثل سایه پرسه می‌زنم بی‌آن‌که آن‌جاها کاری داشته باشم یا هدفی را دنبال کنم. و چه خاطره‌هایی! مثلا به یاد دارم که همین‌جا، درست یک سال پیش، همین وقت، همین ساعت در همین پیاده‌رو، درست مثل حالا تنها و مثل حالا غمگین و سرگردان بودم.

به یاد می‌آورم که آن روز هم رؤیاهایم پر از اندوه بود و گرچه پیش از آن وضع بهتر نبود، با وجود این احساس می‌کردم که زندگی پیش از آن انگاری آسان‌تر بود و آرام‌تر و این فکر سیاه این‌جور به ذهنم بندشده نبود و جانم این‌جور در سیاهی غوطه‌ور نبود و این ندامت روح‌آزار، این غصه‌های سیاه که شب و روز آرام از من می‌رباید، نبود و آدم حیران است که پس این رؤیاها کجا رفتند؟ و آدم از روی بهت سر می‌جنباند و در دل می‌گوید که عصر چه زود می‌گذرد! آدم از خود می‌پرسد که تو با این سال‌ها که گذشت چه کردی؟ بهترین سال‌های عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟

کتاب‌های مرتبط:

سبد خرید